ترجمه داستانک خانم مولوی به انگلیسی
See the Rain
It was raining since one hour; it"s raining as if the strong but invisible ropeswere fixed between earth and sky. The little girl was standing by window and thinking "oh my God, can you do something for it stops raining? No, just it rains lower?
"Of course you can, mom says you can do anything you want" and then she replied herself.
Her mother was talking to her grandmother by phone "it"s raining? Oh, mom, what"s the matter?
...
-Glasses of your house have been got dirty? I"ll clean them. Open the windows to get fresh air. I promise that I"ll come there and clean the glasses. That"s right? ...
-She"s ok too. She"s waiting to lower rainfall intensity to going out. Oh mom, now I"m looking at the trees in the park. They are shining under the rain beautifully.
-don"t worry mom. She will wear warm clothes.
…
The little girl looked at the straight and shining lines which were drawn from sky to earth. She cried suddenly "mom, the rainfall is low. Now can we go to park under rain?
-yes, now, we can. I"ll come until you wear your shoes.
Good luck, Saberi
باران را ببین
یک ساعتی می شد که باران می آمد ، جوری که انگار زمین و آسمان را با طناب های نامریی ومحکم به هم دوخته بودند . دخترک پشت پنجره ایسیتاده بود وفکر می کرد: "خدا جون میشه کاری کنی بارون نیاد ؟ یا نه ، کمتر بیاد "
وبعد به خودش جواب می داد : معلومه که می تونی ، مامان میگه هرکاری بخوای میتونی بکنی، صدای مادرش از توی اتاق می آمد داشت تلفنی با مادر بزرگش حرف می زد :
- بارون می اد ؟ بارون که خوبه مادرمن...
- ...
- شیشه هاتون کثیف شده ؟ خب میام تمیزشون میکنم . حیف نیست ؟ هوای تمیز و پاک نخورین ؟ پنجرههاتونو واز کنین تا هوای تازه بیاد تو . منم قول میدم جمعه بیام شیشه هارو پاک کنم خب ؟
- ...
- اونم خوبه منتظره شدت بارون کم بشه ، بریم پارک . اگه بدونین از اینجا که نیگا می کنم پارک چقدر برق میزنه . !
- ...
- نگران نباشین . لباس گرم پوشیده .
دخترک نگاهش به خط های صاف و شفافی بود که از آسمان می رسید به زمین . یک مرتبه فریاد زد : مامان بارون سبک شد .حالا بریم پارک بارونی بشیم ؟
- آره بریم . الان میام ، تا کفش ها تو بپوشی .